درباره کلاس موسیقی و ارتباط معلم و هنرجو
یکی از مشکلات هنرجویان و معلمین در کلاسهای موسیقی، عدم شناخت درست از روشها و اهداف است. هنرجو به کلاس میرود بدون آنکه دقیقا بداند چه میخواهد و معلمانی که فارغ از آنچه هنرجو در نظر دارد کار خود را میکنند. یکی از دلایل ناکارآمدی آموزش و رها شدن آن میتواند همین مساله عدم تناسب نیازها و خواستهها باشد. اگر فردی که به نوازندگی علاقهمند است بر اساس شناخت از علایق خود و شیوه کار و توانیی معلمان به دنبال کلاس مناسب بگردد، احتمالا تداوم بیشتری در طی مسیر آموزش خواهد داشت.
بسیاری از متقاضیان شرکت در کلاسهای موسیقی، تجربۀ شنیداری مناسب از سبکهای مختلف موسیقی ندارند و به انواع مصرفی و پیشپا افتاده آن عادت دارند. آنها در آموزش صبور نبوده و انتظار دارند هرچه زودتر چند قطعه آشنا و مد روز را ولو با اشتباه و تکنیک ناپخته یاد بگیرند. بزرگترین قربانیان این تفکر کودکان هستند. طبیعی است که آنها و خانوادههایشان اغلب از انواع آشناتر موسیقی بیشتر لذت میبرند _و در آموزش باید این را لحاظ کرد_ اما اگر معلمی صرفا به همین نیاز بسنده کند، مرتکب اشتباهی تاثیر گذار شده است. حتی اگر انتظار والدین از آموزش موسیقی برای فرزندانشان صرفا اجرای چند قطعه مشهور برای محافل است، معلم وظیفه دارد آموزش پایهای و اصولی را با کودک پیش ببرد.
معلم باتجربه و آشنا به شیوهها و منابع حتما میتواند کار را طوری پیش ببرد تا انتظار خانواده نیز در میان مدت محقق شود و در بلند مدت کودک به شناخت بهتری از موسیقی دست یابد. در کوتاه مدت باید تلاش کرد که کودک را علاقهمند به کلاس نگه داشت و هیجان او نسبت به موسیقی را تقویت کرد. کودک نباید قربانی نگاه سطحی خانواده و محیط پیرامونی شود، او این فرصت را دارد تا سلیقه و شناخت خود را ارتقا دهد. علاقه به موسیقی با کیفیت، ارثی نیست بلکه اکتسابی است و به تجربه مربوط است.
گسترش تجربههای شنیداری هنرجو یکی از اهداف معلمی است که کوتاه مدت فکر نمیکند. باید کاری کرد که هنرجو بیشتر از موسیقی لذت ببرد، اگر معلم با او همدلی نداشته باشد و او را درک نکند، آموزش موسیقی احتمالا فرسایشی و همراه با اضطراب و ناامیدی خواهد بود.
بزرگسالانی که علیرغم کمبود وقت و سختیهای مختلف در کلاس موسیقی حاضر میشوند، ماجرای متفاوتی دارند.اگر آنچه انها از کلاس موسیقی مراد میکنند را معلم قبول نداشته باشد، بهتر است که با هم کار نکنند. برای مثال، شخصی به معلم گیتار میگوید که انتظار دارد به او ریتمنوازی یاد بدهد تا چند ترانه را که دوست دارد، بخواند. معلم برای او توضیح میدهد که گیتار قابلیتهای دیگری نیز دارد و چند قطعه در تایید صحبت خود برایش مینوازد. اگر آن شخص در نظر خود تغییر دهد و بخواهد این قطعات و مثلا گیتارنوازی به شیوه کلاسیک را یاد بگیرد، مشکلی نیست؛ اما اگر بر همان خواست پیشین خود مبنی بر یادگیری صرف ریتمنوازی و اجرای ترانههای عامیانه اصرار دارد، معلم نباید او را در مسیری وارد کند که آگاهانه نمیخواهد.
بسیاری از یادگیریها ناخواسته صورت میگیرد. اگر کلاس موسیقی بر مسیر درست باشد، هنرجو به تدریج اطلاعات خود را افزایش میدهد و با تمرکز بیشتر تمرین میکند. اگر شخصیت معلم مورد پسند هنرجو باشد، دایره تاثیرگذاری بیش از موسیقی خواهد بود.کلاس موسیقی فرصت مناسبی برای ایجاد و تقویت عادتهای خوب است. اگر معلم بتواند موسیقی را در نظر شاگرد ارزشمندتر از پیش جلوه دهد و او را با رفتار و گفتار خود مجاب به تلاش بیشتر کند، این مورد قابل تعمیم به سایر عرصههای زندگی هنرجو خواهد بود. بر معلم است که با هنرجو گفتگو کند و آموزش را به سمت ارتباط انسانی عمیق سوق دهد.
کلاس موسیقی همیشگی نیست، آثارش اما میتواند ماندگار باشد. از یاد نباید برد که در این آموزش با انسان سر و کار داریم، هرگز نباید به بهانه موسیقی کسی را تحقیر کرد یا او را ناتوان و بیاستعداد جلوه داد. هدف رشد هنرجو و متفکرانهتر و عمیقتر زیستن اوست، باید در این راه کوشید.
نوشتۀ بابک ولیپور
آخرین دیدگاهها