هفته موسیقی معاصر نمادی از کار صنفی
بابک ولیپور
همزمان با مسابقات جامجهانی فوتبال، در تهران تالار رودکی، جشنوارهای موسیقیایی برگزار شد به قصد معرفی آثار آهنگسازان معاصر این مرز و بوم با کمک نوازندگان جوان و امیدوار، با پشتیبانی و طراحی خانه هنرهای شهری.
همزمان با جامجهانی، همان که علیرغم امید آغازین ایرانیان، نهایتا با نتیجهای نه چندان دلچسب برای ما به آخر رسید، هفته موسیقی معاصر تهران به صحنه رفت تا نمادی از کار صنفی و تشکیلاتی اهالی موسیقی باشد که سالهاست نوازندهاش به فراخور الگوی بازار و سیاستهای فرهنگی و اقتصادی کلان کشور کمتر به موسیقی کلاسیکِ آهنگسازان ایرانی پرداخته و سهم این قشر به خوبی بیان نشده است. تاکید بر موسیقی ایرانی معاصر آنهم از سوی برگزار کنندهای مربوط به بخش خصوصی در روزگاری که ناشر و نوازنده و آهنگساز از رکود مالی این حوزه گلهمند است ارزشمند و حتی یگانه است.
از ابتدای ورود موسیقی کلاسیک اروپایی در ایران معاصر، جنبهای از تعارض و مقابله، میان موسیقی که با سازهای ایرانی اجرا میشد و موسیقی غیر ایرانی که آلات خودش را به ایران آورد، وجود داشته است. نگاهی به تاریخچه هنرستان موسیقی و ارکستر سمفونیک با قدمت چند ده ساله، موید این ادعاست که موسیقی با وجود رشدهای گاه به گاهاش در حیطه اقبال عمومی و مجاب کردن سنت و مذهب به ضرورت وجود، همچنان در برابر پرسشهایی غیرضروری و بعضا غیرعلمی قرار دارد؛ نظیر آن که: “کدام موسیقی بهتر است؟ ایرانی یا غیر ایرانی؟” غیرضروری بودن این گونه پرسشها جایی پررنگ تر است که هنوز در فضای اجتماعی و سیاسی کشور ما، خود موسیقی و امر خلاقه در حوزه “صدا”ها دستخوش آراء شخصی و حزبی است.
فوتبال با پشتیبانی صدا و سیما و مطبوعات متعدد، سهمی به سزا از سبد سرگرمیهای مردم ما را در برمی گیرد؛ همان مردمی که وقتی تیم کشورشان علی رغم بازی خوب میبازد به خیابان میآیند و پایکوبی میکنند، وقتی هم که خوب بازی نمیکند و میبازد، هنوز عدهای در خیابان چیزی از جنس خالی شدن و نیاز به جشن را آشکار میکنند. ارضا نشدن و کمبود جشن و وجود سرگرمیهای فرمایشی به طیف بزرگی از تودهها را میتوان به کمرنگ شدن سهم هنرهایی نظیر موسیقی تفکر انگیز و تجسمی در جامعه مربوط دانست. برنامهریزی و اجرا و انتشار آثار موسیقی باید دوشادوش نقد جدی گرفته شود و هرچه بیشتر در مسیر جذب مخاطبی که نااگاهانه از این عرصه دور مانده کوشید. وقتی ایدهها و م خاطبان به صحنه نیاییند، همه چیز زودگذر میشود، زیباییها و شادیها، همانگونه که در ورزش و عرصه سیاست.
اهالی موسیقی در هفته موسیقی معاصر، خود بانی جشن، میزبان و میهمان جشن بودند. همزمان با سکوت ارکسترهای سمفونیک و ملی، عدم صدور مجوز اجرا در بسیاری از شهرستانها، عدهای آهنگساز از جوان گرفته تا کهنسال، جمع شدند در تالاری و خود “نه” گفتند به آیین فراموشی و ناامیدی. در یکایک این کنسرتها خلاقیت و دغدغههای هنری قابل تشخیص بود. اثر موسیقیایی تنها زمانی وجود دارد و تحقق یافته قلمداد میشود که اجرا شود. فرصتی این چنینی برای شنیده شدن آثار معاصران که در کشورهای صاحب نظام دانشگاهی و توسعه یافته امری کاملا عادی است، در کشور ما اتفاقی کمیاب بود و دور از ذهن نیست تداوم همین رویکرد در مورد اجرای آثار اهنگسازان ایرانی اثری عمیق بر گسترش رپرتوار و امید آهنگسازان کشورمان به ادامه مسیر باشد.
میان اجراهای متنوع و متفاوت از نظر ساز بندی و شیوه آهنگسازی، یکی از کنسرتها را برای تحلیل و طرح برخی ایدهها انتخاب میکنم و در ادامه بر آن متمرکز میشوم.
کنسرت “آثاری از مهرداد پاکباز”، نوازنده، آهنگساز و مدرس موسیقی دانشگاه تهران، آخرین برنامه از این جشنواره بود. پاکباز سالهاست که به عنوان نوازنده گیتار کلاسیک میان اهالی موسیقی کلاسیک مطرح است و تز دکترایش با دغدغه موسیقیِ گذشته و شرق رقم خورده است. در تنها آلبومی که از او منتشر شده، آهنگسازی او بر روی گیتار کلاسیک دارای سبکی ملهم از فرمهای نزدیک به موسیقی کلاسیک و ایدههایی برگرفته از موسیقی ایرانی و حتی فولک دیگر ملل است. او مانند بسیاری دیگر از گیتاریستهایی که به سبک کلاسیک تمایل دارند، مدت زیادی در اجرای آثار رپرتوار استاندارد این ساز کوشیده است و کم نبودهاند اجراهای او از دورههای رنسانس، باروک و کلاسیک. آهنگسازی و شناخت دقیق موسیقی ایران و شرق برای پاکباز از سالها پیش اهمیت داشته و تجربههایی را در راستای تلفیق موسیقیهای شرق و غرب با افراد و گروههای مختلف کرده است. تا اینجا میشود گفت که پاکباز در این زمینه تنها نیست وافراد مختلفی چه از نسلهای پیشین و چه هم نسلان او در این عرصه فعال بودهاند و نوشتهاند و ساختهاند. نکتهای که مهرداد پاکباز را در نظر من تا حدودی متمایز میکند، محوریتی است که گیتار کلاسیک در آثارش دارد. گیتار از ابتدای ورودش به ایران سازی برای همراهی با آواز قلمداد شده و تا همین امروز وقتی شما از نوازندگی گیتار صحبت میکنید عجیب نیست که در ادامهاش از شما پرسیده شود که: “چی می خونی؟”
همنشنی گیتار کلاسیک با ساز و موسیقی ایرانی در ساختههای پاکباز، با توجه به این که آهنگسازِ ما خود نوازنده قابلی است و شناخت کاملی از امکانات گیتار و تاریخش دارد قطعا آن را برای گیتاریستها شنیدنی کرده است. کم نبودهاند نوازندگان گیتاری که در سالهای اخیر در کشورمان روی به آهنگسازی برای گیتار آوردهاند و آثاری شبیه به انچه خود در دوران آموزش نواختهاند ساختهاند. در آثار پاکباز اما همانقدر که گیتاریست بودن او اهمیت دارد، کاراکتر و فردیت موسیقیایی او نیز به گوش میآید. هرچند شباهتهایی میان این قطعات با قدیمیتر ها یا امروزیها وجود داشته باشد از دهلوی گرفته تا درویشی باز هم شما با آثاری مواجهید که ذهنیت و درکی به شدت شخصی پسِ آن نهفته است. “کنسرتینو برای گیتار و ارکستر زهی” که در این شب به جای ارکستر با کوارتت اجرا شد یا تکنوازیهای “هزار تو” و “ساقی نامه” همگی بی آنکه القا و اصراری در استفاده از اِلِمانهای بعضا نخنما شده موسیقی ایرانی در کار باشد، دارای روح و اتمسفری ایرانی است.
هر گونه تلقی و برداشت از تلفیق موسیقی ناگزیر پای دو مفهوم را به بحث میکشاند: سنت و هویت. این دو مفهوم در امروز جامعه ما آنقدر پیچیدگیها دارد و بحث برانگیز است که در حوزه موسیقی هم میشود با موضعگیریهای مختلفی که در باب آنها داریم نقدها و شرحها متعددی را درباره آثار آهنگسازانی که رویکرد تلفیقی دارند مطرح کنیم. در جامعه مصرفی، که دامنه مصرف از نیازهای اولیه تا موسیقی گسترده است، سنت و بروز آن نیازمند آموزش و پشتیبانی است. درکی که ما از واژه هویت و در ادامه از هویت موسیقیایی داریم بسیار وابسته به تلقی ما از تاریخ و امروز اجتماعمان است. موسیقی پاکباز همانطور که از نام آلبومش “گفتگو” پیداست، در پیِ گفتگو و ایجاد این فضا میان موسیقی بداههوار و اغلب تک صدایی خودمان با موسیقی فرم مدار و پلی فونیک و هومو فونیک غرب است.
در این کنسرت با دو دسته آثار روبرو بودیم؛ یک دسته که در آن گیتار حضور نداشت، مثل همنوازی عود و قانون یا عود و و ویولن و ویولا؛ دسته دیگر با حضور گیتار و سازهای فلوت و خانوادهی زهی. به نظر میرسد دسته اول بیشتر حکم کسب تجربه و تمرین باشد در شناخت موسیقی ایرانی و امکانات آن برای بهره بردن حداکثری در دسته دوم. در دسته اول ما با ساز ایرانی به مثابه نماد موسیقی ایرانی مواجهیم و به هیچ وجه مرزبندیهای این نوع موسیقی توسط اهنگساز مورد چالش یا تغییر قرار نمیگیرند. اما بر خلاف این رویکرد، گیتار در دسته دوم بسیاری جاها تداعی کننده تکنیکهایی فراتر از نوازندگی آن به شیوه کلاسیک میشود و در اتمسفری شرقی مورد استفاده قرار میگیرد. چند صدایی را در دسته اول به خصوص در حضور ویولن و ویولا میشنویم اما در دسته دوم فضاها متنوعتر است؛ وقتی که گیتار جایی تداعیگر سهتار میشود و در جایی دیگر موسیقی اندلس و عثمانی را به گوش میرساند.
آهنسگازی به زعم بسیاری امروزه گریزی از تلفیق ندارد و هر چه که نوشته و اجرا میشود رگههایی از تلفیق در آن مشهود است. پاکباز با جسارت و اصرار سعی در بسط این ایده دارد که موسیقی ایرانی فراتر از ابزار و تاریخ، امروزه میتواند و باید به سمت همنشینی با لهجهها و نگرشهای دیگر این هنرِ انتزاعی رفته و ایده گفتگوی فرهنگی در این حوزه بیش از پیش مدخلیت دارد.
یادمان نرود که یافتن جایگاه جهانی و گسترش موسیقی نواحی و دستگاهی ما در هر لباس و با هر درکی، محقق نمیشود مگر با تعیین و تثبیت جایگاه موسیقی در کشور خودمان. دکتر مهرداد پاکباز و دیگر فعالان این عرصه در محیطهای دانشگاهی و حرفهای برون دانشگاهی، با تاکید بر بضاعت موسیقی ایرانی در ایجاد تعامل فرهنگی و اتخاذ رویکرد فراملّی نسبت به موسیقی وسازهای ایرانی مسیری امیدوارکننده را در پیش گرفتهاند که نیازمند پشتیبانی است؛ از نوازنده گرفته تا سیاستمدارن و فعالین عرصه فرهنگ. البته این نیاز نه از سر ضعف که پیرو همان نگرش گروهی عمل کردن و تعامل معطوف به قدمی به جلو برداشتن است.
منتشر شده در مجله انگار
آخرین دیدگاهها